زمین، گهواره ای شد، پر از لالایی ستاره هایی نورانی تر از خورشید. بادهای آوازه خوان، برکت را نجوا می کردند بر سرتاسر خاک. انسان به خود می بالید از این همه بزرگی. با آمدنت، زمین، سربلندتر شد. ابلیس، پشیمان شد از اینکه سجده نکرده است به این همه شکوه، به این همه عظمت، به این همه سربلندی. ... و تو آمدی؛ ناگهانی تر از همه باران های بهاری. آمدی و بی مضایقه باریدی. مهربانتر از همه باران ها، مهربانی ات فراگیر شد. بعد از تو دیگر هیچ دختری، خواب گورهای دهان گشوده را ندید. نگین خاتم پیامبر صلی الله علیه وآله شکوفه های حکومت اسلام را از هجوم بادهای تفرقه تو در امان نگاه داشتی. خطبه آتشینت در مسجد کوفه، آفتابی بود که در تاریخ شیعه تا ابد خواهد درخشید. اسلام، با نفس های غمگین تو زنده ماند و نفس کشید. تنهایی تو، بعد از پدر، تنهایی ستاره سحری بود که سپیده را نوید می دهد و پسرانت، روزهای روشن آینده شدند که آفتاب را نسل به نسل، برای ما ارمغان بیاورند. و تو نگینی شدی که بر انگشتر پیامبران درخشیدی و آینه تمام نمای امامت شدی.